۱۳۸۸ اردیبهشت ۲۰, یکشنبه

از مهربانان 1: خانواده جادویی من

گردنبندم را در آیینه نگاه می کنم. آهسته دستم را روی مهره های آبی اش می گذارم، هنوز گرمای دست مهربان ستیفنی (مادر خوانده ام) آنجاست.. به یاد شوخی های بن (برادرم) در مورد خاصیت جادویی گردنبند می افتم، همه هدیه هایی که آنها به من داده اند، جادویی بوده است. لبخند میزنم. لبخندی که کمی اندوه، کمی حسرت، کمی دلتنگی در خود دارد. دلتنگ شان خواهم شد.
زمان کم بود. زمان بسیار زود گذشت. دیدارهای یکبار در هفته ما کافی نبود،رخصتی ها همیشه زودتر از آنچه باید تمام می شدند، همیشه شتابزده بودم که به اتاقم، به کارم، به درسم باز گردم. بن مکتب می بود، انا مکتب میبود، ستیفنی کار می بود، مارک (پدر خانواده) را که اصلا خیلی کم میدیدم. حالا نمیشود زمان را به عقب برگشتاند. فقط آرزو می کنم خیالپردازی های کودکانه ما به واقعیت بپیوندد، آنها برای رخصتی لندن بیایند یا همدیگر را در پاریس ببینیم. برای فراغت بن و انا بتوانم بیایم، برای مراسم ازدواج شان.. و روزی، روزی بتوانم به افغانستان دعوتشان کنم.
می گویند هیچ خانواده ای کامل نیست، بهتر است بگویند خیلی خانواده ها تلاش نمی کنند بهتر باشند. خیلی های ما تعهد لازم، حوصله لازم، عشق لازم را به اطرافیان و عزیزان خود نداریم. خیلی های ما در ملامت یکدیگر بیشتر هزینه گذاری می کنیم تا در مراقبت از یکدیگر. خیلی های ما دروغ ها را با دروغ های دیگری می پوشانیم و خود گذری های ما کم دوام و نمایشی است. اما بعضی خانواده ها تلاش می کنند، و آگاهانه تلاش می کنند که زنده گی را برای خود و اطرافیان خود دلپذیر سازند. خانواده مارک و ستیفنی یکی از نمونه های خوب این تلاش و تعهد اند. حسی که آنها به فرزندان و دوستان خود و به یکدیگر می دهند حس امنیت کامل است، شادی ملایم و محکم، مهری پردوام و متعهدانه. همیشه می توانی پیش بینی کنی که در کنارشان لحظات خوب بسیار بیشتر از لحظات دشوار خواهد بود. میدانی که هرگز، هرگز آزار نخواهی دید، تحقیر نخواهی شد و تنها نخواهی ماند.
روزهای روشن و آفتابی شادمانی، هدیه های خوب مهربانی، درس های بزرگ انسان بودن و مهر ورزیدن میراث این رابطه جادویی برای زنده گی من است. توانایی بخشیدن، بی دریغ بخشیدن، توانایی گشودن درهای قلب خود به دیگران، توانایی شامل ساختن یکی در خانواده خود و به او مهر بخشیدن، شادمانی بخشیدن، در همه برخوردهای این خانواده، خانواده من، نمود یافته است.
بعضی ها هستند که فکر کردن به آنها حتی در میانه درد، دشواری، دلتنگی، ناتوانی و تاریکی، به روحت آذوقه میدهد و ترا مست و توانا می کند. مهر من به این خانواده ام، چون ستاره ای بر همه زنده گیم نور خواهد پاشید ..
این سه سال در اینجا خیلی چیزها به من بخشیده است. در میان بهترین هدیه هایش، این رابطه جادویی است که همه عمر با من خواهد ماند.

۴ نظر:

حسن فریار گفت...

سلام

فقط می توانم بگویم خوشا به حالتان، خیلی ها حتی در خانواده شماره اول شان - خانواده اصلی شان - این طعم را نمی چشند. چه انسانهای مهربانی.

رضا فرزام گفت...

سلام شهرزاد گرامی

خوش به حالتان . زندگی در یک فامیل خوب چانسی است که خیلی ها ازآن محروم اند . امیدوارم درکنار آن مهربانان برای تان خوش بگذرد

rezamohammadi گفت...

سلام شهرزاد نازنین،خواهرک دلبندم، نوشته ها به خصوص شکل نثرتان خیلی عالی و روان شده،و البته که عمیق و با احساس..خیلی دوستشان داشتم...راستی شنیدم خواهید آمد به انگلیس..خیلی خوش شدم.....امیوارم هر چه زود تر ببینمتان.به نور جهان و اگر فریده را می دیدی سلام مرا برسانین

Shaharzad گفت...

سلام به همه و تشکر...
اکه رضا، من هم امیدوارم به زودی ببینمتان. نورجهان و فریده هم سلام دارند. شاد باشید.