۱۳۹۱ اسفند ۱۸, جمعه

زنان سرزمین من 7. راحله

سالها در وزارت کار کرده است. برنامه های کاریش  در ساحه ایست که مردانه تلقی میشود ولی زنان در آن نقش اساسی بازی می کنند.  نقشی که نادیده گرفته میشود.
او به صحنه آوردن زنان  را بخشی از وظیفه خود میداند. می گوید در سالهای اول حکومت بعد از طالبان، با موسسات تمویل کننده زیادی تماس گرفت تا به کمک آنها وزارت را از اهمیت توجه به زنان آگاه سازد. با سرازیر شدن کمک ها، مقامات بلند رتبه دولتی هم کم کم مسایل زنان را جدی گرفتند. نگرانی او این است که با کاهش کمک های بین المللی و در عدم حضور گسترده زنان در سطح تصمیم گیری، دوباره توجه به زنان کمرنگ شود.
برایم از زد و بندها و فشارهای سیاسی می گوید. از این که در نبود حمایت سیاسی، زنان در دولت به شدت تنهایند و مسیر پیشرفت شان بسته است. سیاست این سرزمین، مردانه است. اطلاعات در حلقات مردانه تبادله می شود. درعدم دسترسی به معلومات، زنان همیشه یک گام از مردان عقب می مانند.
او حرف می زند و من به مسیر طولانی و دشواری که او پیموده فکر می کنم. چین های پیشانی اش، حلقه های دور چشمش، قاطعیت رفتارش، همه حکایت از روزگار دشواری می کنند که او در درون آن رشد کرد، قد کشید و خودش را تثبیت کرد. نوجوانی و جوانی در جنگ.  مهاجرت. زنده گی زیر سلطه طالبان. اقوامی که کشته شدند، برادری که دیگر به خانه بر نگشت، صدای خمپاره و بوی باروت، طالبی که به او در کوچه اهانت کرد، دل شکستگی ها، نا امیدی ها، دوره های سیاه طولانی. و بعد از آن همه دشواری، توان امیدوار ماندن و ادامه دادن، هر روز جنگیدن و فضا را برای نسل جدید زنان باز کردن. 
راحله با دانشش، کفایتش، تعهدش و مبارزه اش حترامم را بر می انگیزد.

هیچ نظری موجود نیست: