۱۳۸۸ شهریور ۷, شنبه

....

اين وبلاگ براي مدتي بروز نخواهد شد. چون:
....
اين روزها، خالي ام.
....
فردا دهلي ميروم. يك هفته بعد (‌و شايد ديرتر)‌بر مي گردم. در اين مدت دسترسي ام به انترنيت محدود خواهد بود و خودم هم سرگردان.
........
حصاري از سكوت ساخته ام به دور خود... موقتا خوشم مي آيد از اين سكوت.
...

مهرباني با شما باد.

۱۳۸۸ شهریور ۱, یکشنبه

بعد از انتخابات

رخوت عجيبي بدنم را فرا گرفته است، هر چند خيلي كار دارم. هر چند بايد همين لحظه به هزار چيز فكر كنم. هر چند بايد نگران باشم...
شايد خسته ام. شايد دويدن اين چند روز اخير مرا كمي نفس سوخته ساخته است... نه، اين نميتواند بهانه باشد. خيلي ها بسيار بيشتر كار كرده اند و هنوز تازه نفس.. شايد من ناتوان شده ام..

نميخواهم كار كنم. فكر كنم. ميخواهم راحت بخوابم. باد بيايد و پرده ها در گفتگو باشند. نزديك شام باشد و روياي من سرشار از شادي ....

نفسم مي گيرد. نفسم مي گيرد و رويم سرخ مي شود. ميدانم كه سرخ مي شود، حركت خون را زير نازكي پوستم حس مي كنم. براي خود معمايي شده ام. اين سرخ شدن ها براي چيست؟ اين تپش هاي محجوب ولي ناخوانده قلبم در مواقعي كه بايد كاملا آرام باشم.....

"از تهي سرشار، جويبار لحظه ها جاريست".

مغزم، خواب آلود است.

شهرزاد

۱۳۸۸ مرداد ۲۰, سه‌شنبه

اين روزها....

انتخابات نزديك تر مي شود. من پريشان تر مي شوم، مشغول تر، نفس سوخته تر. اما بيشتر مي آموزم، مي بينم، مي كنم و اين خوب است. همچنان كه فشار كار بيشتر مي شود، لحظات پياده روي تنهاي شبانه در محيط محدود حويلي گرانبهاتر ميشوند و پناهگاهي كه با ديدار گاه بگاه دوستان، زمزمه شعرها، كشف هايكوها و جسته و گريخته داستان خواندن براي خود ساخته ام، عزيزتر و مهم تر.
....
خواهرم رادا حوادث ايران را در انترنيت دنبال مي كند و براي من و سايريني كه بي خبر مانده ايم، هر شب گزارش ميدهد، قصه مي كند، درد دل مي كند. از دردها و تلخكامي هاي اين هفته هاي اخير براي خانواده هاي ايراني شكايت مي كند، غيابي با سركوبگران پرخاش مي كند،‌آه مي كشد و اشك در چشمانش مي دود. دردهاي مردم ايران در اين چند هفته اخير و بي قراري او، عقده اي روي دلم گذاشته است. عقده اي كه شايد در اين چند روز آينده با گريه هاي طولاني "بي دليل" و جنون آميزم، انفجار كند.
.....
ميخواهم از آنچه در پس كوچه ها، در ميان خانه هاي نيمه ويرانه، بر سر سفره هاي اشك و خون، مي گذرد بيشتر بدانم. ميخواهم بدانم كه كودك آب فروش، پيرمرد جوالي، زن جوان و بيوه ء گدا و همچنان دكانداران، تاكسي رانان و آنانيكه در روستاهاي دوردست عمر خود را در مجاورت خاك و آب و قناعت گذشتانده اند در مورد اين غوغاها چي مي انديشند. در مورد آنچه كه آمده است و مي گذرد و.... اين همه چه جايي در زنده گي آنان دارد؟
.......
در بعضي محيط ها، ياد مي گيري كه انسان ها را از روي توانايي هايشان قضاوت كني، نمره بدهي، دسته بندي كني، "خوب"، "متوسط" و يا "ضعيف" بداني، اندازه گيري كني. براي اين نوع قضاوت ها، عقل را داور مي سازي. از اين قضاوت ها، كمتر كسي سالم بدر مي آيد و زود از نظر مي افتد.
در اين مواقع، خوب است به خود يادآوري كني كه توانايي هاي انسان ها به خاطر ضعف هايشان است كه قابل شناسايي است و اهميت دارد و مهم تر از آن اين كه در اين جهان نابرابر، توانايي، نميتواند معيار منصفانه اي باشد. خوب است به يادت بياوري كه ضعف هاي انسان، بخش مهمي از آنچه او را ميسازد، است. مهم است با ضعف هايت مهربان باشي و به خاطرداشته باشي كه خطاپوشي دشوارتر از قضاوت است.
.....
وحشت مي كني از اين كه چقدر زود انسان ها به موقعيت هاي راحت غير اخلاقي تن مي دهند. از اينكه چقدر به آساني به صلاحيت و قدرت و... خو مي كنند. ميبيني كه چقدر آسان است در حباب كوچك افراد هم نظر با خود ماندن و از رودررويي با هر دغدغه اخلاقي گريختن. ميبيني كه انسان زود ميتواند به صلاحيت، قدرت، هميشه "درست" عمل كردن، تصميم گيري و حتي مسئوليت عادت كند. ميترسي.
ميبيني كه چقدر زود ميتوان همه خلاء هاي خود را،‌دغدغه هاي خود را، ضعف هاي خود را پشت يك زنده گي پر زرق و برق پنهان كرد. گاهي هم محبوبيت، زنگ هاي پي در پي تيليفون، غوغاي زنده گي روزمره بهانه هاي خوبي براي گريز از رودرويي با خود هستند.
به همين دليل، هر انسان به عده محدودي از دوستاني نياز دارد كه بي هراس به چشمانش چشم بدوزند و خودش را به يادش بياورند.
به همين دليل، مهم است به خاطر داشته باشي كه "نفس در دم، نظر بر قدم"... كه "پر خودنماي كارگه چند و چون مباش"
و مهم تر از همه: "هر چند عقل كل شده اي بي جنون مباش".. كه بي جنوني، سخت باب شده است در اين دنياي "حرفه اي بودن" و "عقلاني انديشيدن" و "دورنما داشتن"...

و جهان و وجود تو، بي جنون مباد...
......
پ. ن: شما عنوان اين نوشته را چي مي گذاشتيد؟

۱۳۸۸ مرداد ۱۳, سه‌شنبه

"سايبان آرامش"؟

در آرامشم. بدانسان كه در اين چند تابستان كمتر بوده ام..
در اطرافم اما همه چيز در غوغاست، در اطرافم صدا، در اطرافم جنجال، نگراني، اميدهاي شكسته..
در ميان اينهمه غوغا، اين آرامش چگونه؟ اين آرامش چرا؟ نميدانم.
به جستجوي چيزي نيستم. در آرزوي چيزي نيستم. با چيزي درگير نيستم.
كار بسيار است. گاهي بيش از حد است. با وجود اين آرامم.
سكوت شب هنگام را دوست دارم و آرامش صبحگاهان را قبل از آنكه بر هم بخورد.
شب در خلوت قدم مي زنم. روز با ديگران حرف مي زنم، ميشنوم. اما دلم لبخند مي زند چنان كه گوياي رازي دارد چنان پوشيده كه حتي خودش نميداند.
ميخواهم در ميانه جنگلي تنها باشم، آرام و به خود وانهاده. كه قدم بزنم، ببينم، بو كنم، فرو ببرم تازه گي جنگل را، در آغوش بگيرم آرامش اش را. ميخواهم در گوشه اي خلوت، تنها سرم را روي زمين بگذارم و به صداي قلب زمين گوش دهم. بي هدف بروم، آهسته، تنها.
اين آرامش را دوست دارم. اين احساس "خلوت در انجمن" را. اين توان گريز را.
اما ميدانم كه درون ديوانه ام خواهد آشوبيد دوباره.

۱۳۸۸ مرداد ۱۰, شنبه

باز هم ايران و نوشته اي از پدر

توضیح چند موضوع و مفهوم در جنبش آزادی خواهانه جاری ایران

اسماعيل اكبر
در مقاله گونه ای که به تجلیل از جنبش اعتراضی گسترده مردم ایران که با انگیزه تقلب در انتخابات اوج گرفت نوشته شده بود چند بار به بی سابقه بودن جنبش کنونی اشاره شده بود. عده ای از دوستان خواهان توضیح بیشتری در مورد آن گردیدند که طور خلاصه به آن پرداخته می شود، اما در آغاز اشاره ای به پدیدار های تازه پیرامون جنبش.
موضوع قابل توجه و نو در جریان حوادث و وقایع بروز و شدت اختلافات در میان دار و دسته های حاکم بر سر عزل و نصب هاست، البته باید متوجه بود که اختلاف ها منحصر به این عرصه نیست بلکه دو دیدگاه اساسی تر را در خود پوشیده دارد.
1. اولا این اختلاف ناشی از حساسیت به چگونگی سیر سیاست خارجی و مذاکره با غرب است. نصب مشایی نژاد گروه های دیگر محافظه کار و منجمله خامنه ای را ترساند که مبادا احمدی نژاد در این میدان مبتکر گردد و امتیازات آن را به خود اختصاص دهد.
2. احمدی نژاد می خواست با این اقدام نشان دهد که کابینه را مطابق شناخت و دید خود تشکیل می دهد و مایل نیست منتظر نظر و مشوره دیگران و منجمله رهبر باشد و معترضین او می خواهند که سهم خودشان در تشکیل کابینه منظور گردد.
3. با توجه به حساسیت ها و دشواری هایی که حلقات حاکم دارند و فشار بزرگ داخلی و خارجی که بالای آنها وارد می شود به نظر نمی آید که بتوانند در مورد این تقسیم قدرت و همچنین پیشبرد مذاکرات با خارج مخصوصا غرب و امریکا توافقی میان آنها حاصل گردد زیرا اختلاف نظر و سلیقه در بین شان زیاد است و متناقض و سری بودن موضوع نیز این جنبه را پیچیده تر می سازد، زیرا:
مصلحت نیست که از پرده برون افتد راز
ورنه در مجلس رندان خبری نیست که نیست
- خامنه ای عناصر و شبکه های خاص پنهانی ارتباطی خود را با خارج دارد که نمی خواهد افشا شود و احمدی نژاد نیز به وسوسه افتاده است تا شبکه خاص خود را بسازد. همه اینها هم با حفظ ظاهر و شعار های کاذب مرگ بر امریکا و مرگ بر انگلیس و مرگ بر اسرائیل ستر و اخفا می گردد.
4. تحول دیگر تغییر در نحوه برخورد با مخالفین است که علی الخصوص بعد از مرگ مشکوک روح الامینی که خانواده اش بسیار به گروه های محافظه کار نزدیک است طور هشدار گونه ای مطرح گردید. افشای قساوت و سبعیت گروه های به اصطلاح امنیتی و انتظامی که به خاطر چنگ و دندان نشان دادن و ارعاب مردم طراحی شده بود بسیار زود برای شئونات رهبری و حاکمیت مخاطره آمیز گردید و نه تنها کسی از آنها نترسید بلکه بر شدت اعتراض و مقاومت افزود. در زمینه مدیریت این تغییر نیز چند دسته گی گروه حاکم افشا گردید و هر یک از خامنه ای تا رییس دادستانی و احمدی نژاد اشکشان از بیاد آوردن رافت اسلامی و عطوفت و قانونیت و تدبیر جاری شد و هر یک با اعلامیه ها و فرمان های شتاب زده خواستند نتایج این رافت را به خود اختصاص دهند که این امر خود بخود شکست سیاست سرکوب وحشیانه را نشان می دهد و بعید است آنها بتوانند بعد از این اینگونه بی محابا به سراغ بازداشت شدگان بروند.
و اما درباره اصل مطلب:
خصوصیت های این جنبش از هر لحاظ بارز است. از نظر ترکیب اشتراک کنندگان مثلا زنان که جنبش شان فراز و فرود های گسترده و پر عمق و طولی را پیموده و در آستانه انتخابات با طرح مطالبات انسجام یافته است. اگر در نظر بگیریم که در انقلاب 57 زنان از نظر امتیازات سیاسی نه تنها چیزی به دست نیاوردند که خیلی نیز موقعیت شان پایان رفت. بدیهیست که اینبار زنان حساس تر باشند و سیاسی تر شوند.
- اشتراک جوانان بسیار آگاه که نتیجه حداقل دو دهه مطالعات وسیع و گسترده علمی و مباحثات بی نهایت متنوع فکری است. کانال های آگاهی و مطالعه جوانان چند بعدیست. طی این سالها اساسی ترین اثار کلاسیک متفکرین متقدم و متاخر در عرصه سیاست در ایران ترجمه و به کرات چاپ شده است و پیرامون آنها مباحثات و تحلیل های وسیع صورت گرفته است. مطالب سنگین فکری و سیاسی که نشریات روشنفکری راه انداخته اند به گونه مثال مجله کیهان که تحولات معاصر تفکر سیاسی اسلام را به بحث می گرفت یا روزنامه شرق که با عنایت بیشتر به لبرالیزم فلسفی مباحثی به راه می انداخت استفاده از انترنت نیز سطح آگاهی اجتماعی و سیاسی را در ایران بالا برده و امروزی ساخته است. بنابراین زیربنای فکری جنبش بسیارعمیق و گسترده است و صورت علمی دارد تا ایدیولوژیک. مذهب سیاسی حاکم که به گونه تحمیلی بر جامعه عرضه می گردید علی الخصوص در میان جوانان واکنش مخالف بر می انگیخت از این نظر نیز ایران تجربه نوی را می گذراند و آن رو گردانی وسیع از مذهب سیاسی است. چنانچه در مطلب قبلی گفتیم خط مورد توافق گروه های گوناگون فکری و سیاسی درین جنبش نظریات متفکران دینی اصلاحگر است که به عرفی بودن و انتخابی بودن قوانین و نظام سیاسی اذعان دارند که پیشرفت بی سابقه ای در تفکر سیاسی دینی است. اینکه مثلا رفسنجانی به روایاتی متوسل می شود که شرط حکومت کردن را رضایت مردم می داند یکی از وجوه این پیشرفت است که البته زمینه اجتماعی قوی و گسترده ای هم دارد.
- جنبش از لحاظ تاریخی در وضعیتی به راه افتاده است که ایدیولوژی های قرن نوزدهمی بکلی در عمل ورشکست شده اند نه تنها سوسیالیزم انقلابی توتالیتر دیگر جاذبه ندارد که لیبرالیزم فلسفی هم جدا مورد مناقشه و تردید قرار گرفته است. نظام اقتصادی لیبرال دیگر پایان تاریخ تلقی نمی شود. نشنلیزم یعنی مفاهیم مربوط به استقلال، ملیت و حاکمیت ملی نیز با جهانی شدن ارزش ها، روابط و امکانات مفهوم تازه می یابد. نشنلیرم پیچیده در لفافه مذهب که در ایران حاکم بوده است یک نظریه ورشکسته است. نشنلیست های لیبرال و سکولار هم دیگر کهنه شده جلوه می کنند و طرفداران شان سهم قابل توجهی در جنبش ندارند.
- ممکن است شعار عدالت اجتماعی در جنبش کمرنگ به نظر بیاید که علت اساسی آن حدت استبداد است یعنی در لحظه کنونی تاریخ وظیفه اصلی که باید مردم ایران در انجام آن بکوشند مسئله آزادی است تا حل شدن این خواست دیگر مطالبات تجلی نمی یابند و حتی به تاریکی می روند. با حصول آزادی راه برای ایجاد احزاب- و نه تنها احزاب- بلکه اتحادیه ها و سندیکا های صنفی و طبقاتی و مبارزات عدالت طلبانه راه باز می کنند و حضور می یابند و راه قانونی و مسالمت جویانه در برابرشان باز می شود که باید یکی از اساسی ترین شروط هر حرکت انسانی در دنیای امروز باشد.
و اما در مورد پوشش های شعاری مذهبی جنبش مثلا "الله اکبر" چه گفته می توانیم؟
باید جدا با دگم های کهنه در این رابطه مبارزه کرد. نخست در اوضاع کنونی هیچ یک از شعار های نشنلیستی، لیبرالی و سکولار نمی تواند مورد توافق و اتحاد همگانی قرار گیرد و فقط فرهنگ عام و فراگیر مسلط در جامعه قادر است شعار های مورد توافق بیرون بدهد علی الخصوص اگر خواهان متحد کردن وسیع ترین اقشار اجتماعی، خلع سلاح و تجرید حلقات حاکم باشیم. این شعار ها البته برای حرکت های انقلابی و ایدیولوژیک ناپذیرفتنی است زیرا ناظر به حاکمیت گروهی خاص نیست و به مردم و حاکمیت مردم تکیه دارد.
از جانب دیگر باز هم از نظر تاریخی جامعه بشری حالا در وضعیتی قرار دارد که می تواند از تجارب جنبش های گذشته استفاده کند. اگر هم حرکت سکولار بعد از عصر رنسانس بنابر اوضاع خاص جوامع مسیحی وجه غالب جنبش ها در آن جوامع بوده است نتایج آن به سوی یک بعدی دنیوی و مادی ساختن فرهنگ جامعه و اغماض از بعد معنوی و اخلاق معنویت گرا سیر کرده است و منتج به حاکمیت اقلیت های ایدیولوژیکی می شده که فرهنگ عامه را در نظر نمی گرفته اند و خواه ناخواه از نظر فرهنگی تحمیلی بوده اند.
با در نظرداشت وضع کنونی جهان و جهانی سازی تحمیلی که توام با سلطه غیر عادلانه و فرهنگ زدایی از جوامع پیرامونی است نیز اعتنا به فرهنگ های دینی و قومی درین مرحله قابل توجه است. ما فرهنگ جهانی را می پذیریم اما برای آنکه جهانی شدن به نفع گروه های خاص مسلط بر سرنوشت بشریت نباشد و با فرهنگ زدایی پیش نرود باید داشته های انسانی فرهنگ خود را حفظ کنیم و بدانیم که تحولات اجتماعی در کشور های ما در اوضاع و شرایطی صورت می گیرد که خواسته یا ناخواسته با سلطه جویی و تحمیل فرهنگی مواجه است که نه کامل است و نه عادلانه و ضرور نیست که ما راه طی شده جوامعی را که اکنون از نتایج حرکات خود چندان راضی نیستند بپذیریم. ما باید بدانیم که حرکت ضد دینی در جوامع غربی آسیب های جدی به فرهنگ آنان علی الخصوص از منظر ایجاد جامعه و انسان متعادل وارد کرده است که ما می توانیم و باید از آن اجتناب کنیم. اما در نظر داشته باشیم که حفظ ارزش های انسانی خود وقتی سالم و درست است که ایدیولوژیک و تابع سیاست های گروهی نباشد. بلکه به صورت علمی و به مثابه فرهنگ به آن پرداخته شود. در آن صورت ما می توانیم ذخایر عظیمی را که سیر حرکت تاریخی در قالب دینی برای ما به میراث گذاشته مورد استفاده درست قرار دهیم. خود را راحت احساس کنیم. به در هم ریختگی شخصیت دچار نشویم و با تجاوزات فرهنگی غیرعادلانه و تحمیلی به صورت علمی و انسانی مقابله کنیم.
فرهنگ ما جانب دیگر هم دارد که آن فرهنگ های قومی و محلی است. از ترانه ها و سرود ها گرفته تا قصص و تمثیلات، امثال حکم، حقوق تعاملی که عمدتا بر مشوره استوار است همگی عرفی، تجربی و غیر دینی اند، اگر چه در سایه فرهنگ دینی قرار گرفته اند. اگر بخواهیم همه این ارزش ها را دچار شتاب ناهنجار سازیم فردا اجتماع علیل به وجود خواهیم آورد و مقاومت های درونی صفوف ما را پراگنده خواهد کرد. باید هر چهار جانب فرهنگ، یعنی جهانی، دینی، قومی و محلی، و فرهنگ علمی را- که می تواند و باید مورد توافق و اجماع همگانی قرار گیرد- در نظر داشته باشیم. حال اگر با این دیدگاه شعار "الله اکبر" را تحلیل کنیم می بینیم که در آن هم تجارب عظیم تاریخی متبارز گردیده و هم روان اجتماعی یک جامعه شرقی بازتاب یافته است. ما "الله اکبر" را معمولا در این موارد به کار می بریم. در برابر یک متکبر و خودنما چون خامنه ای می گوییم "الله اکبر" یعنی خدا بزرگ است نه تو. اگر دچار مشکلات عظیم و لاینحل گردیم و آینده مبهم و تیره و تار به نظر آید مایوس نمی شویم و می گوییم "خدا بزرگ است" یعنی راهی برای غلبه بر این مشکلات پدید می آید. وقتی که قهرمانی ها، رشادت ها و اقدامات عظیم و جلیل فردی و اجتماعی در پیش روی ما تجلی کند عظمت آنرا با "الله اکبر" توجیه می کنیم یعنی جلوه جلالی تاریخ را با "الله اکبر" و جلوه جمالی و شگفتی آور آنرا معمولا با "سبحان الله" پیشواز می نماییم. حتما موارد دیگری هم هست که اکنون به خاطر من نیست.
پس می بینیم که شعار "الله اکبر" در وضع کنونی جامعه همه این چیز ها را در خود متجلی می سازد یعنی ستمگران اگر هم پر قدرتند و اگر هم مشکلات عظیم و آینده آن نامعلوم است خدا بزرگ است یعنی الله اکبر! و چه شکوهی این جنبش دارد. چه شهامتی این جوانان نشان می دهند. چه خلاقیت های هنری و ادبی در این جنبش جلوه گر گردیده است. الله اکبر.