۱۳۸۹ آبان ۲, یکشنبه

برندا

برندا همخانه من است. او یک زن سی و پنج ساله هانگ کانگی است که در مقطع دکترا در رشته تبت شناسی درس میخواند. برندا متین است. او همیشه موهایش را می بافد و با یک فیته سرخ ساده می بندد. همیشه همان یک جفت گوشواره های ساده ستاره شکل را به گوش دارد. کفش های راحتی اش گلدوزی شده است. عینکی دسته آهنی بر فراز چشمان مهربان میشی اش نشسته است. همیشه زیبا به نظر می آید. یک نوع زیبایی بی متین، بی مدعا، آرامش بخش.
برندا همیشه خودش آشپزی می کند. غذاهای ساده و صحی می پزد. گاهی برنج می پزد. همواره غذایش ترکاری (سبزیجات) دارد، زردک و کاهو و نعنا. وقتی بوی خوبی از آشپزخانه می آید، میدانم برندا آشپزی می کند. غذایش را همانجا روی میز آشپزخانه صرف می کند. ظرف ها را میشوید و جابجا می کند. پیاله چایش را بر میدارد و ناپدید میشود. فقط گاهی کمی دیرتر می پاید، کنار پنجره می ایستد و بیرون را تماشا می کند.
برندا را هرگز قهر ندیده ام.. یا خسته.. یا شاد و هیجانزده. برندا همیشه ارام است. برندا در آشپزخانه با ما نمی ماند، در قصه ها و خنده های ما شریک نمیشود، بار نمی رود، به کافتریا نمی رود، بعید می دانم در کافه و یا رستورانتی غذا بخورد.
بعد من تصور می کنم که این زن چقدر آرام است. چقدر فرزانه است. چقدر برایش مهم نیست دیگران چی بگویند. چقدر آرامش دارد در حرکات ساده اش. چقدر حضورش حتی بیگانگان را آرام می کند. همه کارهایش را با یک وقار خاص انجام میدهد. در حضورش فکر می کنی زنده گی ملایم، سنجیده و منطقی است.
این خاصیت او به خصوص در مقایسه با خودم و دوست ایتالیایی سی و دو ساله ام فرانچیسکا برجسته می شود.. ما که هر هفته لحظات بحرانی داریم. که همیشه چیزی بیشتر میخواهیم.. که همیشه در عجله ایم.. به خصوص من، که شتابزده گی مهمترین خصوصیتم است..
بعد می گویم خدایا، از خزانه متانتت چیزی کم می شد اگر مرا کمی، فقط کمی، متین می ساختی؟

۳ نظر:

عاصف حسینی گفت...

سلام. امروز کشف کردم که تو با این قدرت فوق العاده در تشبیه و تمثیل کردن آدم ها، می توانی رمان نویس خوبی شوی...

Shaharzad گفت...

تشکر عاصف جان :) مهربان هستی.

zohra گفت...

aziz dial u ba andazi kafi matin asti. mofaq bashi.