۱۳۹۰ اسفند ۱۳, شنبه

زنان زنده گی من 3. سمیه/آسیه

آسیه و سمیه دو زنی بودند که برای عقاید خود، جان خود را از دست دادند.  قصه های آنها برای من از این لحاظ جذاب و تکان دهنده بود که در متن فرهنگی که من در آن بزرگ می شدم، این زنان، از جمله زنان انگشت شماری اند که به عنوان قهرمان شناخته و تکریم می شوند. در جامعه مردسالاری که من زنده گی می کنم، و ادبیات مرد محوری که با آن آشنا بودم، آسیه و سمیه دو زنی بودند که کتاب ها آنها را در رده قهرمانان مرد یا بالاتر از آن قرار میدادند. 
داستان شکنجه های جسمی وحشتناکی که سمیه به خاطر حفظ عقایدش متحمل شد، در آن کودکی، تخیل مرا بر می انگیخت و در ذهنم، نسبت به تیوری مسلط ضعف جسمی زنان، و ناتوانی شان در برابر فشار جسمی، پرسش ایجاد می کرد. سمیه، یک زن بود. زنی که شکنجه و عذاب جسمی را همانند مردان متحمل شد ولی از عقیده خود دست بر نداشت. 
داستان مخالفت آسیه با شوهرش،برای من در نوجوانی یکی از روشن ترین و به یاد ماندنی ترین نمونه های مقاومت در برابر قدرت بود. مقاومت آسیه در برابر فرعون، تنها سرکشی از شوهر نبود، بلکه در آن زمانهء "خدایی" فرعون، این گونه مخالفت، کفر محسوب میشد. آسیه، به خاطر ایمان استوار خودش، برچسب کافر را پذیرفت و جسارت این را یافت که ادعای "خدایی" فرعون را به چالش بکشد و به دفاع از موسی برخیزد.
زمانی که با ادبیات انقلابی روسیه و فرانسه و کشورهای دیگر آشنا شدم، بیشتر و بیشتر از نقش صدها زن مبارز در تغییر نظام ها و مبارزه با بی عدالتی آشنا شدم. اما تصاویری که از زنده گی این دو زن در ذهن داشتم، همیشه برجسته تر و نزدیک تر بودند. آسیه و سمیه، هر دو، برای من نشانه همه قربانی های زنان برای عقاید و ارزش های مشترک انسانی است.

هیچ نظری موجود نیست: