۱۳۹۰ مهر ۳, یکشنبه

خزان

خزان، یکی از چهار فصل مورد علاقه من است :)

پنج خزان گذشته را، مسافر بودم. سه خزان را در ماساچوستس، غرق در بازی جادویی زرد و سرخ و جگری و ...، کامل ترین خزان های ممکن را تجربه کردم. برگریزان ها را و سیب چیدن ها را و ساعت ها پیاده روی در میان رنگ را، شور را، سکوت شور انگیز را...

دو خزان را در آکسفورد بودم و باران بی پایان... صبح های ابری. بوی باران. خش خش خش برگ ها زیر پایم در پیاده روی صبحانه به سوی صنف. طعم چاکلیت داغ.  درخشش آفتاب پس از باران بر زرد و نارنجی جاده ها، بر نوک برج ها و قله ها. انگلیسی های شیک پوش با چتری هایشان، با دستمال گردن های رنگی... قهوه خانه های همیشه بیروبار و یک دو عابر سرخوش بی چتر که پشت پنجره، عاشقانه زیر باران ایستاده اند، نگاه شان سرگردان بر در و دیوارهای قصرهای قدیمی...  

این خزان را به خانه برگشته ام.  جمعه با فریده و مادر و عمه، با خرید خزانی، فصل را آغاز کردیم، با جستجوی چند ساعته در میان تپه شال ها و بالاپوش ها و جاکت ها و بالا تنه های گرم نصواری و سرخ و آبی. 
این خزان رسیده است.  خنکی صبحگاه بر تنم. پیاله چای داغ که مادر  روبرویم می گذارد. شامگاهی که زودتر می رسد و نمیدانم چرا هوس سفر را در من بر می انگیزد.
 این خزان را، باز باید خندید، مهر ورزید، دیوانه وار کار کرد، نشاط بخشید، گاهی پنهانی اشک ریخت،  باغ بالا رفت، شهر گشت رفت، موسیقی تازه یافت، زنده گی کرد.
خزان تان مبارک.


۱۰ نظر:

امیر گفت...

من هم، اما متفاوت تر

ساربان گفت...

تبریک به شما هم

ناشناس گفت...

من هم تبریک میگویم... و این خزان ششم است که از دیار و جمع یاران به دورم... به امید آمدن صلح و آرامش به مامن و سرزمین آباییم. درود

نسیم گفت...

من هم خزان رو دوست دارم خیلی بیشتر از فصل های دیگه...خزانت گرم و آرام و پر از امید و رنگ باشه عزیزم:*

--------------------
جانم شهرزاد جانم:* منم نوشته هات را و جانت را و خودت را دوست دارم شهرزاد:* همدلیم جان دلم

مرجان گفت...

سلام
خوبي شهرزاد عزيز؟
من خوبم اما كمي غمگينم... كه زود خوب ميشم ..مهم نيست ...
خزان بر تو هم مبارك :)
فصل پاییز فصل طلوع غم انگیز خورشید ...فصل شب های بلند با مهتاب ...همیشه عاشق این فصل بودم . این فصل رو بخاطر برگریزانش و بارانش دوست دارم ...برگ های رنگارنگ ...کلا هر چی حسه قشنگه جمع شده تو این فصل .
بازم بنويس...قشنگ نوشتي ...مثل هميشه .

مریم گفت...

شهرزاد جان، تشکر از این که همیشه خبرم را می گیری. خوش می شوم. :)

من هم خزان را و برگهای رنگارنگ درختران را و نسیم زیبای شامگاهان را (هه هه) دوست دارم.

همیشه خوش باشی.

مریم گفت...

درختان*

hamid گفت...

پاييز همان بهار است كه عاشق شده است

اسد بودا گفت...

روزها هميشه همان است که بود، فصل​ها و ماه​ها همين طور. اين ماهستيم که سال​ها و ماه​ها، روزها​، ساعت​ها، دقيقه​ها و ثانيه​ها راآن​گونه که مي​خواهيم، درک مي​کنيم. رنگِ پوستِ وبلاگت تغيير کرده است، شايد هم چشمانِ من آن​را اين​گونه مي​بيند.رنگِ قبلي بهتر بود. به هرحال خزان، آري خزان مبارک.اگر ادم​هاي بد نباشند، هيچ فصلي بد نيست، به خصوص خزان/پاييز که به قولِ اخوان «پادشاهِ فصل ها» است، فصلي بي​نيازي از هرچيزي، حتي از آب، آفتاب و ابر و باران.

Shaharzad گفت...

سلام مرجان گرامی
به خاطر حذف نظرتان معذرت می خواهم. کار کمپیوتر بود. به شدت شرمسارم.
امیدوارم حالا شاد باشید و آرام. با آمدن به اینجا به من افتخار می دهید.

با مهر