آخ.. بی قرارم بهار شود. پیراهن سبز تنم کنم و به دشت بزنم. بی هراس سرما.
با تمام گلویم ترانه بخوانم. بی هیچ ترسی.
بدوم بدوم بدوم تا راه برگشت را کاملا گم کنم.
بهار شود و ترس هایم را یکی یکی سیل باران ببرد. کینه هایم را.
و سبزه دلم قد بکشد، بی بیم برف و سرما.
آخ. بهار.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر