۱۳۸۹ آذر ۲۵, پنجشنبه

-توقعات کوچک-

چیزهای ساده ای میخواستم. مثلا این که با هم به آهنگ های ناشناس گوش بدهیم. مثلا این که عکس های افغانستان را نشانت بدهم. مثلا اینکه غربتم را با تو تقسیم کنم. که کمی کمتر غریب باشم. که تو کمی بیشتر آشنا باشی.

نشد. نخواستی با هم چای بنوشیم. با هم قدم بزنیم. با هم از خانه حرف بزنیم.

نخواستی عکس هایم را نشانت بدهم. نخواستی به آهنگ هایم گوش بدهی.

نخواستی با من همراه شوی. حتی اگر برای قسمتی از راه.

نگذاشتی دستانم پناه گاهت شوند، گاه گاهی.

نگذاشتی پل بزنیم این دوری را..

---

شاید خوب میشد. شاید زنده گی کمی زیباتر میشد. شاید تو کمی بلند تر میخندیدی، من کمی رهاتر میشدم از ترس. شاید حجم تنهایی ما کم میشد. شاید در همدیگر پناه گاهی می یافتیم از ترس های مان. در همدیگر دوستانی می یافتیم ارزشمند. کسی چی میداند شاید ما با هم بهتر می شویم.

شاید با هم بدخشان می رفتیم. شاید یادداشت های قدیمی ام را برایت میخواندم. شاید یک شب سبک بهاری فیلم محبوبت را با هم تماشا می کردیم. شاید برایت با بهترین صدای خود شعر میخواندم. شاید با ترانه های عربی با هم می رقصیدیم. شاید طلوع خورشید را با هم تماشا می کردیم.

شاید میتوانستیم تقسیم کنیم درد های خود را، زخم های نهان خود را، دغدغه های خود را با هم. آموخته های خود را با هم. شاید میتوانستم لذت تقسیم شعر را، آهنگ را، دلگرمی ها را، غذا را تجربه کنیم.

شاید در پیاده روی های این بهار آینده سبکپاتر می شدیم... شاید حضور همدیگر ما را به خود مهربان تر می ساخت.

.....

نگذاشتی اما.

جرئت نکردیم شاید. ترسیدیم شاید.

من ترسیدم که بشکنی در چشمانم. بشکنم در چشمانت. من از سرخورده گی ترسیدم.

تو هم شاید...

من گیچ شدم.

همه چیز معلق بود.

بعد نبود.

نشد.

....

حیف شد.

۷ نظر:

sahar گفت...

salam.az khili vaghte ke nevshtehato donbal mikonam.nemidoni che arameshi behem midan....engar ba band bande vojodam bazi mikonan.
midoni man bazi arezoham ajib ghariban....jadidan ye arezo be dige arezoham ezafe shode, ghol midi behem nakhandi??? arezo daram ye roz u ro betonam bebinam.khaleghe in hame harfaye nab.....
midoni ehsas mikonam bayad khili doset dashte basham!!!

shad bashi
sahar

ایرج میرزا گفت...

سلام
این حرفها حقیقی بودند . آفرین . از خشک نویسی و بی روح نویسی دور شده بودند . زیبا و دلچسب شده بودند . نوشته تان باید جوری باشد که من, خواننده باید احساس شما را درک کنم و هر چقدر قدرتمند تر بنویسیدو احساستان قابل درک تر باشد نوشته تان زیباتر خواهد بود . شما بهتر از اینها می توانید بنویسید .

ناشناس گفت...

شاید می شد ..
فلمتون رو خیلی دوست دارم
و به نظرم خیلی قشنگه که مرزهای جغرافیایی نتوسته ما رو از شما دور کنه

arash گفت...

شاید می شد ..
فلمتون رو خیلی دوست دارم
و به نظرم خیلی قشنگه که مرزهای جغرافیایی نتوسته ما رو از شما دور کنه

fatima گفت...

man hamishe ehsasatam ro to neveshtehae to mikhanam . aziz harfhae por az ehsaset mano be khodam barmigardone. shad bashi :)

صحرا کریمی گفت...

گاهی برای رسیدن به کوچکترینها و ساده ترین ها فرسنگها راه را باید پیمود...

ندا گفت...

زیبا می نویسید. احساس نزدیکی می کنم با نوشته هایتان.:-)