امتحان. از امتحان متنفرم. امتحان رسم احمقانه ای است.. خسته ام. از ارزش گذاری ها خسته ام. از وزن شدن ها..
کامیاب میشوم. ناکام. کامیاب. مطمینا کامیاب. هیچ گاه. نه نمیتوانم. نمیشود. آماده نیستم. می ترسم.
کاش میشد پنهان شوم. کجا پنهان شوم؟ بروم به یک شهر دیگر. لب دریا. جایی که مرا نمی شناسند. از من توقعی ندارند. به صدای گیتار گوش بدهم. ساعت ها بی دغدغه...
تمرکز کن دختر. اینطور نمیشود. باید با تمام وجود اینجا باشی.
با تمام وجود نمیخواهم اینجا باشم. لعنت به این....
خشمگینم. این ورق ها را پاره کنم؟ دور می اندازم همه این کتاب ها را بعد از امتحان..
بعد از امتحانات.. بعد از امتحانات.. در کمتر از یک هفته.. آزاد خواهم بود. قدم خواهم زد. زیر آفتاب ساعت ها خواهم خوابید..
خواب.. خواب ندارم. شبانه پهلو به پهلو... خوابم را ربوده است.
آخر چرا به امتحانات اینقدر اهمیت میدهم؟ امتحانات هیچ چیز خوب و مهم در مورد من را نمی آزمایند.. نه مهربانی ام را.. نه اخلاقمندی ام را.. نه تعهدم را... ولی نه.. پشتکارم را می آزمایند.. هوشم را.. آماده گی ام را.. نظم زنده گی ام را.. خدایا!!!!!!!
مهم اینست که من تمام تلاشم را بکنم و من این کار را کرده ام. کرده ام؟ بیش از حد برای چیزهای دیگر وقت نگذاشته ام؟ نه.. پشیمان نیستم. حتی برای یک لحظه.
خدایم.. خدایم.. سه روز دیگر.. فقط سه روز مانده است. من آماده نیستم. نفسم می گیرد.
اگر همه چیز یادم برود چی؟ اگر روز امتحان بیمار شوم چی؟ اگر در اطاق امتحانات از خستگی از هوش....
نفس بکش دختر. نفس.. تو تنها نیستی. به دیگران فکر کن. همه باید...
نه. نه. به دیگران فکر نکن. خودت را با دیگران مقایسه نکن... اولویت های هر کسی فرق می کند.. تو تنهایی.
تنها؟ در این روزها؟ کاش میشد به آغوش مادرم پناه ببرم. جداً. جداً.. با وجود بیست و دو سالگی ام.
این ساعات باقی مانده را چگونه مفید؟ باید کار کنم.. نه استراحت.. نباید بیش از حد خودم را تحت فشار بگذارم.. نه کار کنم.. باید تا آخرین لحظات تلاش کنم بهتر آماده شوم.
باید از این اطاق بیرون شوم.. قدم بزنم... جیغ بزنم. در کجا جیغ بزنم؟
گلویم درد می کند.
باید آرام باشم.
همه چیز می گذرد. باید آرام.. باید چای آرام کننده بنوشم.. چای نعنا یا.. یاسمن.
خوابم می آید. خسته ام. و جایی برای رفتن نیست.
هنوز نشسته ای وبلاگ می نویسی؟ برو درس بخوان دختر...
۷ نظر:
سلام شهرزاد جان
امید وارم خوب و خوش و سلامت باشین.
حالت را درک میکنم و میفهمم چی میگین!
چون خود من هم همین یک ماه پیش همین حال و احوال را داشتم ولی الان دیگه برای چند مدتی راحتم.
ولی به هر حال چه میتوان کرد.. زندگی همینه....سعی کن فقط به پایان بیاندیشی ، به روزی که آخرین امتحانت را گذرانده ای و دیگر فارغ فارغ خواهی بود، به بستن چمدان و سفر به خانه و در کنار خانواده چند وقتی را سپری کردن ......... و اون روز دور نیست........
اینها حداقل کاری هست که در شرایط فعلی میتوان کرد!
آروزی موفقیت برای امتحاناتت!
سبز باشید!
تو به خود،به توانایی خود ایمان داری به کوشش وصبوری خویش شهرزاد جان.من این را از لابلا ی نوشته های با مزه ات خوانده ام و تو با این ایمانی که توام با فروتنی و کوشایی همراهست از هر امتحانی کامیاب و سربلند بدر خواهی آمد .من به این ایمان دارم
امیدوارم امتحانها رو خوب سپری کنی شهرزادِجان:*
سلام بعداز بسیار وقت به وبلاگت آمدم
خواندم.
مه قول میدم برت که امتحانت تمام میشه و موفق میشی
ولی چه خوب برش انرژی ذخیره میکنی
به هر حال موفق باشی و سبز
salam sharzad aziz khobi?deri bood azet khabar nadashtam, ama naweshta haet ra hamesha mekhanam aziz.
khosh bashi
امتحان مرا هم مي كشد، برايت موفقيت آرزو مي كنم
سلام دوستان
تشکر از دلداری و حمایت همه تان... امتحانات تمام شد.. حداقل این دوره امتحانات.. چند هفته بعد دوباره امتحان داریم ولی...
ممنونم از حمایت تان..
ارسال یک نظر