۱۳۹۱ تیر ۱۸, یکشنبه

یک سال و یک روز

میخواهم یک جوره بوت سرخ بخرم. بوت سرخ پاشنه بلند. بعد این بوت سرخ را همه جا بپوشم. در خانه. در دفتر. در کوچه. در بازار. در صلح. در جنگ. 

بیرون دیوانه وار باران می بارد. این خوشحالم می کند. نخستین باران تابستانی. تابستان کابل. تابستان داغ و خاک آلود. تابستان ترس و ذلگی. مگس و زنبور. تابستان آلو گیلاس و توت و تربوز. تابستان دوغ. تابستان قرغه و پغمان و شمالک و آهنگ هندی مست در موتر.  

یک سال و یک روز شد. از برگشتم از انگلستان. از یک قلعه افسون شده در یک  شهر جادویی. به یک شهر دیوانه. یک شهر عجیب. یک شهر ویران. یک شهر آباد. یک شهر مدرن. یک شهر قدیمی. یک شهر خسبیده. یک شهر همیشه بیدار. یک شهر سرشار از نیرو. یک شهر بیمار. شهر خون و فلاکت. شهر انفجار. شهر خلاقیت و ایجاد. شهر امید و ادامه دادن. شهر تسلیم ناپذیر. شهر کابل. 
و این سال. سال خوب. سال سخت. سال عجز. سال توانایی. سال رشد. سال شکست. سال زبونی. سال سربلندی، آشنایی، افتخار. 

نزدیک ترین خاطره اش عروسی پری ست. پیراهن بلند سفیدش. چهره خندانش. دستش در دستان داماد. خرام شان در سالن. روی فرش سرخ. دامن دامن گل سرخ بر زمین ریخته. ما دختران همه به پیشوازشان ایستاده. موسیقی. صدا. شادمانی. هیجان. نیرو. جوانی که از دیوارهای هوتل سرریز می کرد.  شوری که در دیوانه وار رقصیدن های آن شب جاری شد. 

کاپیسا. سوار بر اسب. مسابقه ای با همکارانم. باد. شادمانی و میل گریز. 

بعد سفر شمال است با مادر. بهار سرپل. دشت پر گل لاله. مادر ایستاده. آفتاب مهربان بر چهره خندانش. من عکس می گیرم. یا با آی جمال. دستان کوچکش دور گردنم. گل لاله بر گوشم. سبزه. غروب. نسیم معطر. شادمانی. 

صبح دل انگیز بهاری. خلوت کوچه ها. عطر درختان پر شگوفه. بوی نان داغ. پیاده گردی با شال سیاه. 

یک روز برفی زمستان. پیراهن سبز. قصر دارالامان. یک گلوی خسته از گریستن. کودکان خیابانی. 

برف بازی با طیبه. انگشتان یخ زده و عینک شکسته. چای داغ با عسل و لیمو. گفتگوهای طولانی و  پناه بردن به آفتاب کم رمق زمستان در برنده. 

نخستین خرید پاییزی. پیراهنی که ملایم بر تن می نشیند. صبح های سرد و سردتر. 

و هفته های نخست رسیدن. نا بلدی. اشتباهات. سوء تفاهم ها. تنهایی ها در میان جمع. حس بیگانگی. نا رسایی. حماقت. دلتنگی عمیق. دلتنگی سر گیچه آور. دلتنگی تنها. هیجان و کشف...  

سال موفقیت های کاری. موفقیت های گروهی. شکست های کاری.  شکست های فردی.

سال از دست دادن ها. خبر صاعقه وار کشته شدن ینگه لطیفه. رنج دیدن  عکس دخترک در انفجار روز عاشورا.  روزهای پر تنش حملات بر پارلمان.
روزهایی در جهنم. روزهایی بریده گی و تنهایی و احساس جزیره کردن. روزهای سوء تفاهم. لگد زدن ها و دل شکستن ها. نا مهربانی ها و بغض ها.

روزهای نازیبایی.. روزهایی که حس می کنی کافی نیستی. زیبا نیستی. قوی نیستی. روزهای ضعف. روزهای زبونی.

سال خاطره ها. خاطره های بسیار. خاطره های عمیق. خاطره های روشن. خاطره های سرشار. سرشار از طعم و بو و درد و زنده گی. 
سال عجیب. سال زنده. سال به یاد ماندنی. 
 یک سال و یک روز. 





۴ نظر:

Tia گفت...

I love you you beautiful soul. Feel and do as you are. It is the only way we know how to be.

یک ایرانی گفت...

خیلی خول لود نوشته ات. خیلی. و برات امید و شادی آرزو میکنم بعد از اینهمه رنج و سختی.
این نیز بگذرد.

R A N A گفت...

عالی می نویسی! خیلی خوشحالم که وبلاگت رو پیدا کرد. دلم خیلی میخواد سفر کنم به کابل. شاید تا سال دیگه..

شهرزاد گفت...

رنای گرمی.
تشکر. کابل آمدید خبرم کنید.