۱۳۹۱ تیر ۱۹, دوشنبه

آیا دوباره گیسوانم را در باد شانه خواهم زد ؟



دختری در درون من است که میخواهد نامه بنویسد. پیام بفرستد. آشنا شود. مشاعره کند. بخندد. زیبا شود. دل ببندد.
زنی در درون من است که با این دختر عتاب میکند. که دختر را بر حذر می دارد. که نه را برایش تکرار می کند. حتی گاهی گیسوانش را می کشد.
زن درونم همیشه بیدارست. حتی زمانی که من در خوابم. زن درونم در میانه یک رویا می آید، مداخله می کند، از من محافظت می کند، از قلبم. نمی گذارد ساده لوح و خوشبین باشم. نمی گذارد به خود خنجر بزنم نادانسته، ناخواسته.
دختر درونم گاه گاهی سر بر می دارد.  سرکش حمله می کند. روان است مثل آب. ساده است. گیسوانش را می آراید. به آسانی می خندد. به آسانی دل... که زن درونم مداخله می کند. سعی قد کشیدن دلم را در نطفه سرکوب می کند. مسیر قدم هایم را تغییر می دهد. اسب سرکش امید را لجام می زند. اعتماد را مغشوش می کند. هزار پرسش ایجاد می کند. می رود.
زن درونم را دوست دارم. دختر درونم مرا آزرد. خودش را آزرد. دختر درونم، نیاز به محافظت دارد.
زن درونم، این روزها همیشه برنده است. زن درونم، بی رقیب است. زن زخم خورده درونم.

۱ نظر:

نسیم گفت...

زن زخم خورده درونم:*