۱۳۹۱ تیر ۶, سه‌شنبه

تابستان

تابستان. گرم و خواب آلود. مبارزه برای بیداری. مبارزه با کرختی. کار، کار، کار. پلک های نیمه باز. هزاران بوتل آب. میوه کمک می کند.
تابستان، من کرختم. دستانم. شانه ام. دلم. هیچ نسیمی نمی وزد. هیچ چیزی شوری بر نمی انگیزد. سکوت. گرما. کرختی. 
قلمم کرخت است.
وبلاگم.

۱ نظر:

ناشناس گفت...

سلام به شهرزاد
در افغانستان کرختی همه کوه و دشت رادرنوردیده و پیروجوان رافراگرفته است.
اما، این مسئله زمانی دردناک می شود که عده ی دیگر رااین درد، فرامی گیرد. عده ی که مسئولیت دارند، دیگران رابیدارکنند.
من امیدوارم کرختی راما دستکم ازخودمان بزدایم و تلاش نماییم برای بیداری و هرچیزی که بیدارکننده و انگیزنده است.
موفق باشی، مشروط به این که سری به وبلاگت بزنی.